loading...
هواپیما و هلیکوپتر های جنگنده
محمد رضا کریمی بازدید : 81 یکشنبه 30 تیر 1392 نظرات (0)

 

 

 

براي حكومت صدام حسين كه در سوم خرداد 1361 ، خرمشهر را از دست داده و ضربه اي حيثيتي در جنگ و جهان خورده بود ، بسيار مهم بود كه با ميزباني بزرگ ترين نهاد بين المللي بعد از سازمان ملل ، به ترميم وجهه خود بپردازد. از اين رو ، بغداد خود را مهياي برگزاري اجلاس مي كرد و اين در حالي بود كه ايران ، مي كوشيد با تبليغ ناامن بودن پايتخت عراق به دليل وضعيت جنگي ، مقامات كشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفي كند. با اين حال ، ماشين تبليغاتي و سياسي صدام كه از پشتوانه قدرت هاي بزرگ هم برخوردار بود ، گوي سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشكيل شود. عراقي ها ، ادعا مي كردند كه بغداد به حدي امن است كه حتي يك پرنده هم بدون اجازه آنها نمي تواند در آسمانش پرواز كند. آنها حتي از مسوولان كشورهاي عدم تعهد خواستند تا كارشناسان امنيتي خود را به بغداد بفرستند و از نزديك شاهد امنيت مثال زدني آن باشند! زمان اجلاس نزديك مي شد و تلاش هاي ايران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهي براي ضربه زدن به دشمن بودند ؛ تا اين كه پيشنهادي محرمانه از وزارت خارجه به رياست جمهوري رسيد و خيلي زود مقدمات اجرايي كردنش در دستور كار مقامات عالي نظام قرار گرفت. در نامه با تأكيد بر اهميت اجلاس ، تلاش هاي عراق در اين باره و تصريح به اين كه اهميت اين موضوع از "خرمشهر" كمتر نيست ، آمده بود: "سرنوشت محل برگزاري كنفرانس را يك حركت نظامي مي تواند روشن كند."



این سند اخیرا در كتاب "ايران و جنبش عدم تعهد به روايت اسناد، از باندونگ تا تهران" توسط انتشارات ریاست جمهوری (نشر جمهور ایران) منتشر شده است.


به زودی طرح حمله آماده شد: بمباران بغداد.

این در حالی بود که بغداد در حصاری از موشک های ضدهوایی قرار داشت و ارتش صدام ، حق داشت به امنیت پایتخت ببالد. اما 6 خلبان ، ریسک سیاسی ترین حمله هوایی تاریخ کشورشان را پذیرفتند، بدین ترتیب سه هواپیمای اف - 4 به پرواز درآمدند ، دو هواپیما از مرز گذشتند و به سمت بغداد رفتند و سومی بر فراز مرز ماند تا در صورت نیاز به کمک اقدام کند. بدین ترتیب در روز سی ام تیر 1361 ناگهان غرش هواپیماهای ایرانی در آسمان بغداد ، چشم ها را متوجه آسمان کرد. هواپیمای ایرانی بمباران را آغاز کردند و از جمله پالایشگاه الدوره را هدف قرار دادند ؛ همزمان ، هزاران گلوله ضدهوایی و ده ها موشک به سمت هواپیمای آنها شلیک شد و یکی از این موشک ها ، به دم هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان اصابت کرد



دوران از کاظمیان خواست که با چتر نجات بیرون بپرد و با فشردن دکمه خروج اضطراری کابین کمک خلبان ، او را با چتر نجات ، از هواپیما بیرون انداخت. دوران بعد از آن که خیالش از بابت همرزمش راحت شد ، هواپیمای نیمه سوخته اش را که نه بمبی داشت و نه موشکی ، به سمت هتل قرق شده ای که قرار بود میزبان اجلاس عدم تعهد باشد هدایت کرد و لحظاتی بعد ، آنچه بر جای ماند ، هتل ویران اجلاس بغداد بود و هواپیمایی تکه تکه و البته پیکر سوخته شده عباس دوران. خبر این حمله هوایی و انهدام هتلی که قرار بود محل اقامت سران باشد ، به سرعت در جهان پیچید و نتیجه هم کاملاً مشخص بود: میزبانی از عراق پس گرفته شد ؛ حیثیت سیاسی حکومت بغداد نیز بمباران شده بود!



بیست سال بعد ، در تابستان گرم 1381 ، از شهید عباس دوران ، تکه ای از استخوان سوخته پایش به وطن بازگشت و در شهر شیراز ، به خاک سپرده شد. يادش هميشه زنده و مستدام باد .

عباس دوران کي بود !؟

کافي است همين جمله کوتاه " عباس دوران کي بود ؟ " را در يکي از موتور هاي جستجوگر قرار داده تا سيل اطلاعات توآم با تصاوير اين دلاور حماسه ساز همراه با نقل قول هاي مختلفي پديدار شود . از نحوه شهادت گرفته تا منش هاي انساني و ... اما واقعيت امر اين است دقيقآ ۲۷ سال پيش که اين اجلاس قرار بود در شهر بغداد برگزار بشه ، صدام حسين تکريتي دقيقآ در چنين ايامي با غرور و نکبر جلوي رسانه هاي خبري جهان باد در غبغب انداخته و با تحقير کردن خلبانان ايراني به ارباب جرايد و رسانه ها اعلام کرد .. { ايراني ها همه ترسو و بزدل هستند . هيچ خلبان مجوس ايراني جرآت نزديک شدن به آسمان بغداد براي بر هم زدن اجلاس را ندارد !! } و اين جا بود که رگ غيرت دلاور ايران زمين به جوش آمده و تصميم گرفت چنان ناز شصتي به صدام و حاميان قدرتمند غربي اش نشون بده که ديگر هيچ کسي قادر توهين به هموطنان ايراني و عقابان تيزپرواز ارتش دلاور کشور نشود .. بهتره ادامه ماجرا رو از زبان سرتيپ خلبان " محمد عتيقه چي " بشنويم :

.
سرتيپ خلبان محمد عتيقه چي

سرتيپ خلبان محمد عتيقه چي يکي از قهرمانان شايسته دوران دفاع مقدس است که با اکثر شهيدان و اسطورهاي عشق و مقاومت آشنا بوده و بال به بال آن ها براي دفاع از ميهن پرواز کرده است . وي بار ها تا مرز شهادت پيش رفته اما تقدير چنين رقم زد که زنده مانده و در سنگر هاي ديگري به مردم و جامعه خدمت کند . در کارنامه خدمتي اين امير خلبان سابقه چهار سانحه مرگبار و شکار سه فروند هواپيماي عراقي به ثبت رسيده است . محمد عتيقه چي در هشتم مرداد ماه ۱۳۲۸ در محله راه اهن متولد شد و بعد از اتمام دبيرستان در سال ۱۳۴۷ به استخدام نيروي هوايي در امد . وي بعد از پايان دوره هاي مقدماتي براي تکميل اموزه هاي خلباني به کشور پاکستان اعزام شد . محمد عتيقه چي بعد از تکميل دوره هاي تخصصي زميني و پروازي در سال ۱۳۵۰ به کشور بازگشت . اولين محل خدمتي او پايگاه ذزفول تعين شده و قرار بود با هواپيماي " اف – ۸۶ " پرواز کند . اما با از رده خارج شدن اين نوع شکاري ها ، او براي پرواز با جگنده فانتوم به تهران منتقل مي شود و بعد از گذروندن کلاس هاي اموزشي ، شش ماه بعد براي ادامه پرواز کابين عقب هواپيماي " اف – ۴ " به شيراز مي رود . خلبان جوان سه سال دوران آموزش و پرواز را با موفقيت طي کرده و در اواخر سال ۱۳۵۳ براي گذروندن دوره کابين جلو به تهران باز مي گردد . و تا سال ۱۳۵۶ در گردان ۱۲ پايگاه يکم شکاري به خدمت مشغول مي شود . 



محمد عتيقه چي يک سال قبل از پيروزي انقلاب به عنوان مامور به پايگاه سوم شکاري همدان منتقل شد اما در شهريور همان سال براي راه اندازي و سازماندهي گردان ۹۱ شکاري ، به پايگاه نهم بندرعباس انتقال يافت . با آغاز جنگ به عنوان خلباني با تجربه در مقام مامور با حضور در پايگاه هاي دزفول ، همدان ، بوشهر به دفاع از آب و خاک کشور مي پردازد . و در نهايت در سال ۱۳۶۰ با سمت فرمانده گردان در پايگاه سوم شکاري همدان مشغول به پرواز مي شود . او که تجارب ارزشمندي در جنگ اموخته بود در سال ۱۳۶۳ ماموريت مي يابد تا به عنوان معاونت عمليات پايگاه نهم شکاري به بندرعباس بازگردد . اين خلبان شجاع بعد از سانحه اي که در سال ۱۳۶۵ برايش رخ مي دهد ، از ناحيه کمر شديدآ آسيب مي بيند و به تجويز کميسيون پزشکي به تهران منتقل مي شود . و از ان جا که طبق مقررات ديگر قادر به ادامه پرواز نبود ، به ستاد نيروي هوايي دعوت شده و در بخش مديريت عمليات مشغول به خدمت مي شود . و در نهايت با اتمام جنگ بعد از ۲۰ سال خدمت تقاضاي بازنشستگي اش مورد موافقت قرار گرفته و در آبان ماه ۱۳۶۷ از نيروي هوايي با افتخار خداحافظي مي کند . گفتني است طبق آئين نامه هاي مصوب پزشکي و اهراز جانبازي ، سي سال سابقه خدمت براي اين خلبان شجاع منظور مي شود .. 

عباس دوران از زبان سرتيپ عتيثه چي

آشنايي من با عباس به سال هاي حضورم در شيراز بر مي گردد . با هم در يک گردان خدمت مي کرديم . البته او يک دوره از من جديد تر بود . دوستي من با او به رفت و امد خانوادگي کشيده شد . عباس بچه بسيار دوست داشتني و مهرباني بود . از اون تيپ دوستاني که مي شد همه جوره روي رفاقت اش حساب کرد . همه ما شوق پرواز به سر داشته و با عشق و لذت پرواز مي کرديم . عباس دوران واقعآ سر نترسي داشت . خيلي شجاع بود . به حرفه اش عشق مي ورزيد . تا اين که يک اتفاق باعث شد بيش از يک سال از ما دور باشد !



تصادف شديد عباس دوران

خدا بيامرز يک ماشين آريا داشت . تا اين که شنيديم او با همون ماشين تصادف شديدي کرده به طوري که سه نفر از سرنشينان همراه او فوت مي کنند . و عباس هم به طور معجزه آسايي زنده مي ماند ! اما تمام استخوان هاي بدنش خرد مي شود . او يک سال در بيمارستان بستري بود . به طوري که دست و پايش پر از پلاتين بود ! اما به محض اين که برگشت پروازش رو ادامه داد . او واقعا بچه خوب و بي آزاري بود و تمام صفات خوب يک مسلمان در او جمع بود . در همون ايام من براي گذروندن دوره کابين جلو به تهران رفتم . ولي عباس در شيراز موند و معلم شد . خلبان ماهري شده بود . او در همان شيراز ازدواج کرد . بعد از مدتي به پايگاه بوشهر منتقل شد . جنگ که شروع شد ، عباس به اتفاق ساير همکاران و دوستان جوان اش که اون موقع کسي اون ها رو قبول نداشت ، مقابل دشمن متجاوز ايستادند . اغلب قديمي ها کنار کشيده بودند . اما عباس دوران به اتفاق ياران با مرامي چون رضا ياسيني ، حسين خلعتبري ، علي بختياري ، اکبر توانگريان ، رضا سعيدي و خيلي هاي ديگر که متآسفانه حافظه ام ياري نمي کنه با درجه پائين ( سرواني ) نيروي دريايي کشور عراق را به مفهوم واقعي فلج کردند . تمام زير ساخت هاي عراقي ها رو شهيد دوران به اتفاق کابين عقب اش " حسين خلعتبري " نابود کردند . يادمه خدا بيامرز خلعتبري مي گفت " تا اين عراقي هاي کثيف هستند ، پوتين هايم را در نمي اورم " 



اهداي درجه افتخاري 

بعد از مدتي عباس دوران به اتفاق رضا ياسيني به دليل شجاعت و تلاش شبانه روزي در جنگ ، مفتخر به دريافت درجه تشويقي سرهنگي دومي شدند . از اون جا که پايگاه شکاري بوشهر پست سازماني براي درجه سرهنگي عباس نداشت ، او به عنوان معاونت عمليات در پايگاه سوم شکاري منصوب شده و به همدان آمد . همان طور که اشاره کردم چون سابقه خدمتي اش کم تر از من بود ، سعي مي کرد با در اغوش گرفتن من ، محبت اش رو نشون بده . از اون جايي که او عاشق سر سخت پرواز بود ، پست معاونت عملياتي پايگاه راضي اش نمي کرد ! او مدام مي گفت .. من دلم مي خواهد مثل يک خلبان معمولي پرواز کرده و در عمليات هاي برون مرزي شرکت نمايم ! شرم و حيا باعث مي شد که اغلب در مواجه با دوستان و همکاران قديمي ، درجه رو از روي لباس اش در اورد ! در نهايت به خاطر اصرار فراوان بعد از ده پانزده روز ياسيني به عنوان معاونت عمليات منصوب شد . و عباس در کنار ما پرواز مي کرد .

اجلاس سران غير متعهدها در بغداد

عباس دوران واقعآ انسان خاکي بود . اغلب اوقات نزد بچه ها در پايگاه مي موند . او هرگز " نه " به هيچ پروازي نمي گفت و پرواز هاي سخت رو انجام مي داد . اواخر تيرماه سال ۱۳۶۱ بود . به پيشنهاد رضا ياسيني رفتم مرخصي اما در جريان عملياتي که قرار بود در بغداد انجام شود ، بودم . چون اون روزها صدام مرتب از برپايي کنفرانس سران غير متعهد ها در بغداد سخن مي گفت ! و به کمک آمريکا پايتخت اش را به دژ غير قابل نفوذي تبديل کرده بود . و مرتب هم تبليغ مي کرد که ايران هرگز نمي تواند شهر بغداد را نا امن کند ! اين مسايل باعث شد تا ايجاد نا امني بغداد در دستور کار فرماندهان قرار گيرد . قرار بود بهترين خلبانان زبده پايگاه با بمباران تاسيسات پالايشگاهي " الدوره " از نشست سران غير متعهد ها جلوگيري کنند . از اين رو قرار شد عباس دوران به اتفاق " منصور کاظميان ( کابين عقب ) و محمود اسکندري به همراه " ناصر باقري " ( کابين عقب ) به اين ماموريت حساس اعزام شوند . اين رو اضافه کنم که اون ها داوطلبانه براي زدن پوز عراقي ها آن ماموريت رو پذيرفتند . و همگي از قبل اطلاع داشتند که ريسک ماموريت خيلي بالاست . هر دو گروه پروازي از خلبان هاي نترس و تاپ نيروي هوايي بودند . ليدر گروه خود عباس دوران بود .

پرواز به سوي بغداد

ماموريت به اين صورت بود که ابتدا سه فروند فانتوم کاملآ مسلح به پرواز در آمده و در سر مزر ، دو فروند براي انجام ماموريت به سوي بغداد پرواز کنند و هواپيماي سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نياز به آن ها بپيوندد . عباس قبل از پرواز به کاظميان مي گويد .. احتمالآ اين ماموريت برگشت ندارد . و من با اين بدن پلاتيني نمي خواهم اسير عراقي ها شوم . بميرم خيلي بهتر است تا اسير شوم . در صورت بروز هر گونه مشکلي ، تو منتظر پريدن من نباش . هر وقت صلاح دونستي بيرون بپر " آن ها بدون هيچ مشکلي تا پانزده کيلومتري بغداد پيشروي مي کنند که ناگهان با ديوار آتش و پدافند دشمن رو به رو مي شوند ! در همين هنگام هواپيماي عباس را مي زنند . و او در حالي که به سختي کنترل هواپيما رو به عهده داشت به پرواز ادامه مي دهد . اين رو اضافه کنم عباس دوران جز خلباناني بود که صدام حسين با نام آن ها رو مي شناخت ! و براي اسارت هر يک از ان ها جايزه تعين کرده بود ! موشک به زير کابين هواپيماي عباس برخورد مي کند . منصور کاظميان مي گويد " قصد داشتم با کشيدن دستگيره به بيرون بپرم اما متوجه شدم بيرون هواپيما هستم ! " عباس در ان وضعيت بغرنج تصميم به ادامه ماموريت مي گيرد و هواپيمايش رو با تلاش فراوان به سمت جنوب شرقي شهر بغداد که پالايشگاه الدوره قرار داشت هدايت مي کند . و در زير آتش بسيار شديد پدافند عراقي ها تمام بمب هايش را بر روي پالايشگاه خالي مي کند . کنترل هواپيما کم کم سخت تر مي شود . عباس تصميم نهايي اش رو گرفته بود و همان طور که به کاظميان گفته بود براي پرهيز از اسارت سعي مي کند لاشه مرکب اش رو به هتل محل اجلاس بکوبد .. دقايقي بعد ساختمان اجلاس سران غير متعهد ها غرق در دود و اتش مي شود ... روحش شاد .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد این پیج در FB
    نظر شما در مورد این وبلاگ
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 57
  • بازدید سال : 147
  • بازدید کلی : 9,689
  • کدهای اختصاصی